امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

تولد تولد تولدت مبارك بيا شمع هارو فوت كن تا 100 سال زنده باشي

پارسال همين موقع ماماني دردش گرفت و رفتيم به بيمارستان مسعود گرگان سزارين شدم و ساعت 2:30 تو بدنيا اومدي گل پسر نازم  1 ساله شدي  مرد شدي  پهلوون شدي  ماشالله  ولي خوب 10 بهمن تولد حضرت محمد تعطيلي هاي زيادي هم هست يه جشن مفصل ميخوام برات بگيرم  يه سري عكس دارم كه فردا شب ميزارم  اينا كين دوستاتن ؟؟‌ اومدي تولدت ..!!! دوست دارم پسر خوشگلم   ...
11 آذر 1391

ثانيه شمار 1 سالگي اولين تولد پسرم نازم

تقريبا 4 روز ديگه مونده به تولدت  ولي خوب بعد محرم ميخوام برات يه تولد مفصل بگيرم  اينم عكس شماار ماهيانه پسر نازم چشامو بستم و 1 سال شدي  چه زود بزرگ شدي داري راه ميري خدايا خودت مواظب پسر نازم باش  24 هفتگي تو شكم ماماني    تولد    1 ماهگي    2 ماهگي    3 ماهگي  4 ماهگي    5ماهگي    6 ماهگي  7 ماهگي  8 ماهگي  9 ماهگي  10 ماهگي    11 ماهگي    ...
8 آذر 1391

مامان نهار امروز چيزي كه من ميخام ميپزيا ..!!

به نظر شما در اين يخچال و كي باز كرده  ؟ جز امير محمد فضول كسي نيست كه  از اين ها  ازين ماهي ها  بپز مامان برو بچه تو گلو درد داري ماهي ميخواي چيكار ؟ الفراررررررررررررررر مامان اومد  بريم سراغ ماكاروني هايي كه ريختيم رو زمين عاشق تيوي هم هستم شديددددددددددددددددددددددددد از گاوه هم ديگه نميترسم دلتون بسوزه قابل توجه خاله زهره كه ميگفت دلم براش ميسوزه برش دار ...
7 آذر 1391

شروع يك مريضي گريه آور

واي نزديك 2 هفته اي بود كه امير محمد بي خود وبي جهت گريه هاي ممتد داشت  دكترم بردم گفت بهانه گير شده  يه شب اميرمحمد تب 41 درجه كرد فرداش بردمش دوباره دكتر گفت گلوش چركي شده  4 تا آمپول خورد و يه عالمه شربت كه هنوزم داره ميخوره  امام حالا خيلي بهتره  هوا هم خيلي سرده  اين كونفي بي بي هم اصلا خوب نبود پاشو بدجور سوزوند  رفتيم سراغ همون مولفيكسه خودمون نرم و راحت بدون 1 بار سوختگي    اميرمحمد من اگه تو خونه نباشم ديگه ملالي براش نيست عاشق باباشه  اين عشقه ديگه عشق كي گفت اذيته ...!! بزنش مامان بزن تو سرش&...
7 آذر 1391

چي بگم چي نگم از شيطونيات وااااااااااااااااااااااااااااااي

مبل بيچاره از دست تو له شد ديگه اميرمحمد..!!!! البته لازم بذكر است كه امير آقاي ما اندازه 6 سانت يه خط قشنگ نميدونم با چي رو مبل كشيده  و پارش كرده ككه من و بابايي مجبور شديم از دست تو مبل هارو پشت و رو كنيم  تو عكس هاي بعدي ميبينيد حالا   ب ببين من چقد مظلومم بخدا كاري ندارم من...!!   خطر سقوط داره تهديدم ميكنه خوب ماماني حواسش پرته  كليدارو بزنم لامپا بسوزه هه هه هه هه هه   زدم  زدم زدم  خستگي در كنيم حالا اعععععععععععععععع  مامان  اين فيلماي تركي چقد خالي بندي داره فك نكنين من مير...
7 آذر 1391
1